خورشید روی نیزه

اسلام علیک یا ثارالله

اسلام علیک یا ثارالله

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد

بایگانی
آخرین مطالب

۱۸:۲۸۲۸
مهر

عکس نوشته امام حسین امام زمان قرآن کهیعص پنج تن زکریا

۱۸:۲۶۲۸
مهر

حرمله خیر نبینی گل من نورس بود

چیدنش تیغ نمی خواست نسیمی بس بود

۱۸:۱۸۲۸
مهر

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

۲۰:۴۱۲۷
مهر
بردن نام حسین سود کلانی داردره
 صد ساله خودش یه شبه طی میگردد
۱۹:۳۰۲۷
مهر

شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:

عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.

پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.

بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.

خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.

بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.

دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.

۱۹:۲۸۲۷
مهر

ین صحنه ها را پیش از این یکبار دیدما

من هر چه می بینم به خواب انگار دیدم

شکر خدا اکنون درون تشت هستی

بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم

بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش

من مثل زهرا مادرت ازار دیدم

یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است

سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم

احساس کردم صورتم آتش گرفته

خود را میان یک در و دیوار دیدم

مجموع درد خارها بر من اثر کرد

من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم

سوغات مکه)توی گوشم بود بردند)

!کوفه همان را داخل بازار دیدم

کاظم بهمنی+


۱۹:۲۴۲۷
مهر

شهدای کربلا همه شون مظلومن

اما مظلومیت و معصومیت علی اصغر همیشه یه جور خاصی منو مجذوب خودش کرده

و ایمان دارم با اون دستای کوچکش گره های بزرگی رو باز میکنه

من متاسفانه نتونستم امروز برم مراسم

+سعی میکنم از این به بعد عکسای مراسم عزاداری شهر خودمونو بذارم.


 

۱۹:۱۱۲۷
مهر


امروز در و دیوار شهرم دوباره مشکی شد

دوباره مشکی پوش شدم

و چقدر حس قشنگیست این به خاطر تو مشکی پوشیدنها

مشکی یعنی یک رنگی

یعنی همه زیر سایه تو...زیر پرچم تو

وچقدر حس خوبیست که بدانم 

تو دست گذاشته ای و بین همه ی این آدم ها

انتخاب کرده ای که من

 امسال هم مشکی پوش عزایت باشم

آقا ممنونم که نگاه بلندت را از من دریغ نمی کنی

هزاران بار ممنونم...

 

بارالها اجلم را تو به تاخیر انداز
چند روزیست دلم تنگ محرم شده است